داستانی واقعی به نقل از شیخ الشام، حسن حبنّکه المیدانی-رحمه الله-
از شیخ حبنکه نقل شده که در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان، یک ساعت قبل از غروب آفتاب، هنگام بازگشت به خانه، مرد فقیری از کسانی که مدام در درسهایم در خانه و مسجد، شرکت میکرد، مقابلم ایستاد و با حسرت وبغض و اشکی که در چشمانش جمع شده بود به من گفت: به ذات خداوند قسمت میدهم، که امروز را نزد من افطار کنی.
شیخ گفت: از این آرزو و شوقی که در کلامش بود زبانم بند آمد و تسلیم اشتیاقش گشتم و روشنی ذاتی که بدان سوگندم داده بود در قلبم پدیدار گشت.
کپی رایت © 1401 پیام اصلاح . تمام حقوق وب سایت محفوظ است . طراحی و توسعه توسط شرکت برنامه نویسی روپَل